هر چیزی ممکن است...
هر چیزی ممکن است...
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، وقتی تصور آن را میکنید
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، وقتی آن را با تمام جزییات تجسم میکنی
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، وقتی انتظار آن را داری
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد،وقتی طرحی واقعی و عملی را در ذهن می پرورانی
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، وقتی با تلاش و شکیبایی گامی به جلو بر میداری
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد،وقتی قاطعانه متعهد شوی
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، وقتی آن را با وجود تمام موانع و چالش های پیش رو انجام دهی
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، وقتی با وجود همه فراز و نشیب ها به آینده می نگری استقامت به خرج میدهی
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، وقتی بتوانی از اشتباهات درس و از ناکامی ها نیرو بگیری
هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، وقتی علاقه جدیت و ابتکار عمل خود را به کار گیری
وقتی تصور و تجسم میکنی، انتظار می کشی، برنامه ریزی می کنی ، کاری را به انجام می رسانی ، تعهد میشوید و استقامت می کنی و مشتاقانه با هر چالشی روبرو می شوی چیزی را که می خواهی نه تنها "ممکن است" اتفاق بیفتد بلکه " قطعا" اتفاق میفتد
نگو عاشقی وقتی نیستی
نشانی
"خانه دوست کجاست؟" در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
"نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در میآرد
پس به سمت گل تنهایی میپیچی در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی خانه ی دوست کجاست؟؟
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
سهراب سپهری
اسم اون احساس که عشق نیست!!!
دکتر: تا حالا عاشق شدی؟
من: عاشقی که شدن نداره!
دکتر: بودین؟
من: عاشقی که بودن نداره !
دکتر: باباجون! منظورم اینه که تا حالا شده
دل به کسی ببندی؟
خوشحال حضور کسی بشی؟
دل تنگ دوری کسی بشی؟
برات نامه بنویسه از زیبایی ها؟
براش چاخان کنی از زیبایی ها؟
من: خوب بله!
ولی اسم اون احساس که عشق نیست!
دکتر: جالبه!
مایلم تعریفتون رو از عشق بدونم...
من: بپرسید راحتترم
دکتر: اسم اون رابطه رو شما چی می ذارین؟
من: فرادوستی!
دکتر: این فرادوستی یعنی چی؟